December 15, 2011

The GodFather III

مایکل: ازت می‌خوام منو ببخشی.‏
کی: بابت چی؟
مایکل: همه چیز.‏
کی: مثل خدا؟!‏
مایکل: نه، من به یه چیز نزدیک‌تر نیاز دارم.‏
IMDb

December 08, 2011

How I Met Your Mother

رابین: من هیچ‌وقت اینو [حامله‌گی] رو نمی‌خواستم. البته نخواستن ِ چیزی یه مسئله‌ست و اینکه بهت بگن هیچ‌وقت نمی‌تونی داشته باشیش یه مسئله‌ی دیگه‌س. فکر کنم خوبه که آدم بدونه اگه یه روز نظرش عوض شد، هنوزم می‌تونه اون کار رو انجام بده. ولی الآن یک دفعه اون انتخاب ازم گرفته شده.
Season7.Episode12

December 03, 2011

The GodFather II

جنکو آبانداندو: از فرشته‌ی من خوشت میاد؟ قشنگ نیست؟
ویتو کورلئونه: برای تو فقط قشنگه. برای من فقط زن و بچه‌ی خودم قشنگ هستن.
IMDb

December 01, 2011

The Prestige

آلفرد بوردن: قربانی شدن بهای یه حقه‌ی خوبه.‏
IMDb

November 30, 2011

The GodFather I

دون‌کورلئونه: تمام عمرم رو سعی کردم که سهل‌انگار و بی‌توجه نباشم. زن‌ها و بچه‌ها می‌تونن کم‌دقت و بی‌توجه باشن اما مردها نه.‏
IMDb

November 29, 2011

The GodFather I

فردو: چطور جرأت می‌کنی بیای به لاس‌وگاس و با آدمی مثل "مو گرین" این‌جوری برخورد کنی؟
مایکل: تو برادر بزرگ‌تر منی و من دوستت دارم اما در مقابل خانواده‌ت هرگز طرفداری ِ کس دیگه‌ای رو نکن. هرگز.

IMDb‏‏

November 26, 2011

Veronika Decides to Die

ادوارد: اگر در رو ببندی، شب تا ابد ادامه پیدا می‌کنه.‏

November 24, 2011

Friends

ریچل: فکر نمی‌کنی که به اندازه‌ی کافی مشروب خوردی؟!‏
فیبی: دارم به بچه‌ها کمک می‌کنم.‏
ریچل: آخه مشروب خوردن تو چه کمکی به بچه‌ها می‌کنه؟
فیبی: چون‌که من هرچی بیشتر مشروب بخورم، مشروب کمتری برای بچه‌ها می‌مونه!‏

Season6.Episode24
IMDb

November 21, 2011

Friends

فیبی: اینجا استیک و خرچنگ 99 سنت می‌شه.‏
مونیکا: تو که گوشت‌خوار نیستی!‏
فیبی: اگر 99سنت باشه من تو رو هم می‌خورم!
Season5.Episode23
IMDb

November 16, 2011

Dexter

برادر سم: باید اونو ببخشی.‏
دکستر: نمی‌دونم چطوری.‏
برادر سم: فقط رهاش کن. نمی‌تونی با وجود تنفر توی قلبت زنده‌گی کنی. از داخل تو رو می‌خوره. باید توی زنده‌گی‌ت یه کم آرامش پیدا کنی.
دکستر: اون لیاقتش رو نداره.‏
برادر سم: موضوع اون نیست. اگر اون تاریکی رو رها نکنی، اونم تو رو رها نمی‌کنه. فقط رهاش کن.‏‏
Season6.Episode6
IMDb‏

November 14, 2011

Dexter

افسر منزون: من عادت داشتم که دور این بلوک دوچرخه سواری کنم. یه سگ بد ذات بود که اونجا زنده‌گی می‌کرد. باید برای آنتونی ِ مقدس دعا می‌خوندم تا منو نامرئی کنه. این‌طوری هیچ‌وقت آسیب ندیدم.
دبرا: فکر می‌کنی دعا باعث شده آسیب نبینی؟
افسر منزون: آره. دعا و البته یه کم اسپری فلفل دست‌ساز!
Season5.Episode2

November 13, 2011

The Vampire Diaries

الینا: می‌دونی که می‌تونی در مورد جرمی با من صحبت کنی.
‏بانی: نیازی به این کار ندارم.
الینا: باید در موردش حرف بزنی. اون اذیتت کرده. منم از دستش عصبانی‌ام.‏
بانی: از دست داداش کوچیکت عصبانی هستی، یه کم سرش داد می‌زنی، بهش درس زنده‌گی می‌دی، اما واقعن نمی‌تونی اون‌قدری که من از دستش عصبانی هستم عصبانی باشی.نبایدم باشی. اون برادرته.‏
 
Season3.Episode9
IMDb

November 12, 2011

Forrest Gump

فارست: نمی‌دونم حق با مامان بود یا ستوان دن. من نمی‌دونم که هرکدوم از ما سرنوشتی داریم یا اینکه همه‌ی ما به شکلی تصادفی روی یه نسیم شناوریم. به نظر من هر دوتا درستن. شاید هردو هم‌زمان دارن اتفاق می‌افتن.

November 11, 2011

Forrest Gump

فارست: با من ازدواج می‌کنی؟ من شوهر خوبی می‌شم جینی.‏
جینی: می‌شی فارست.‏
فارست: ولی تو با من ازدواج نمی‌کنی.‏
جینی: تو نمی‌خوای با من ازدواج کنی.‏
فارست: چرا دوستم نداری جینی؟ من آدم باهوشی نیستم ولی می‌دونم عشق چیه.
IMDb

November 10, 2011

Forrest Gump

خانم گامپ: زنده‌گی یه جعبه‌ی شکلاته. هیچ وقت نمی‌دونی چی ازش نصیب‌ت می‌شه.
IMDb‏

October 16, 2011

FlashForward

اولیویا: پس تو در سال98 رفتی هاروارد؟
لوید: آره. یکی از بهترین دوران زنده‌گی‌م بود. داشتم دکترا می‌گرفتم. یک آپارتمان خوشگل بالای یه سیگار فروشی داشتم.
اولیویا: لویت و پیرس؟
لوید: آره خودشه!‏
اولیویا: من قرار بود سال98 برم هاروارد و قرار بود توی ساختمون بغلی زنده‌گی کنم.‏
لوید: پس چرا نکردی؟
اولیویا: چون مارک توی اداره استخدام شد و قرار شد به لس آنجلس منتقل بشه و من تصمیم گرفتم که با اون باشم.‏
لوید: زنم اومد توی اون آپارتمان زنده‌گی کنه و این‌طور شد که همدیگه رو شناختیم.‏
اولیویا: پس اگر من رفته بودم اونجا احتمالن همدیگه رو می‌دیدیم.‏
لوید: تا حالا چیزی راجع به تفسیر دنیاهای چندگانه شنیدی؟ فیزیک‌دانی به نام "هیو اورت" در دهه‌ی50 اختراع‌ش کرد. ایده‌ش اینه که هر چیزی که ممکن بود در گذشته‌مون اتفاق بیفته در یک دنیای دیگه اتفاق افتاده. تمام تصمیم های متفاوت و انتخاب هایی که کردی در یک دنیای دیگه اتفاق می‌افتن. اگه تئوری‌ش رو قبول کنی، در یک دنیای دیگه تو واقعن رفتی هاروارد و ما همدیگر رو دیدیم.‏
Season1.Episode10
IMDb
تفسیر دنیاهای چندگانه

October 09, 2011

How I Met Your Mother

نورا: چند تا بچه می‌خوای؟
بارنی: سه تا. از هر جنس یه دونه!
Season6.Episode18
IMDb
‏‏

September 20, 2011

The Passion of the Christ

عیسا مسیح: شما این حرف رو شنیدید که می‌گن "باید همسایه‌تون رو دوست داشته باشید و از دشمن‌تون متنفر باشید"؟ اما من می‌گم: دشمنان‌تون رو دوست بدارید و برای اون‌هایی که اذیت‌تون کردند دعا کنید. برای اینکه اگر شما فقط اون‌هایی که دوست‌تون دارند رو دوست باشید، چه ثوابی در این کار هست؟
IMDb
اگر موسیقی متن "مصائب مسیح" را هم می‌خواهید، کلیک کنید

September 18, 2011

A Beautiful Mind

جان: من همیشه به اعداد ایمان داشتم. به معادلات و منطق و برهان که منجر به دلیل و خرد می‌شن. اما بعد از یک عمر زنده‌گی و سر و کار داشتن با این مقولات، سؤال می‌کنم: چه چیزی واقعن منطق است؟ چه کسی دلیل و خرد را قضاوت می‌کند؟ جست و جو و تلاش من مرا از میان مرز های فیزیک، متافیزیک و توهم عبور داد و در بازگشت، من مهم ترین کشف همه ی دوران حرفه ایم را کردم، مهم ترین کشف زنده‌گی‌م. فقط در معادلات پر رمز و راز عشق است که هر دلیل و خردی می‌تواند یافت شود.‏
اگر من امشب اینجام، فقط از توست. تو دلیل ِ بودن من هستی. تو همه ی دلیل های من هستی.از تو متشکرم.

September 08, 2011

A Walk to Remember

جیمی: عشق مثل باده؛ نمی‌تونم ببینمش ولی احساسش می‌کنم.

September 07, 2011

The Beaver

نورا: همین الآن، همین جا، یک نفر کنار شماست. یکی که می‌خواد دستت رو بگیره، ببوستت، ببخشتت، تحملت کنه، منتظرت بمونه، تو رو با خودش ببره، دوستت داشته باشه. ممکنه همه چیز درست نباشه اما یه چیز رو می‌دونم که درسته: مجبور نیستی تنها باشی.
IMDb‏

September 06, 2011

CLOSER

آنا: چرا لباس بیرون پوشیدی؟
لری: چون فکر می‌کنم تو می‌خواستی منو ترک کنی و من نمی‌خوام که لباس خونه تنم باشه.‏

September 05, 2011

Black Swan

اندرو: خب شما الآن روی چه نمایشی کار می‌کنید؟
نینا: دریاچه‌ی قو.‏ درباره‌ش می‌دونی؟
اندرو: نه. اسمشو زیاد شنیدم. درباره‌ی چیه؟
نینا: داستان یه دختریه که تبدیل به یه قو می‌شه و برای شکستن طلمسش نیاز به عشق داره؛ ولی شاهزاده‌ش عاشق دختر اشتباهی می‌شه. پس اونم خودشو می‌کشه.‏
اندرو: پس پایان شادی نداره.‏
نینا: در واقع خیلی زیباست..‏‏

August 26, 2011

Notting Hill

آنا اسکات: ریتا هیوورس همیشه می‌گفت مردا با گیلدا به رخت‌خواب می‌رن و صبح با من بیدار می‌شن.
‏ویلیام: گیلدا کیه؟
آنا اسکات: مشهور ترین نقشی که بازی کرده بود.
IMDb

Notting Hill

آنا اسکات: من از 19 ساله‌گی رژیم می‌گرفتم و معنی‌ش اینه که حدودن 10 ساله که گرسنه ام؛ یک سری دوست پسر بد داشتم که یکی‌شون هم منو کتک زد؛ همیشه تو زنده‌گی‌م قلبم شکسته چون روزنامه ها فکر می‌کنن شکستن قلب من سرگرمیه؛ دوتا عمل جراحی خیلی دردناک داشتم تا اینکه قیافم این شکلی بشه! و روزی نه چندان دور، زیباییم از بین می‌ره و اونا تشخیص می‌دن که دیگه نمی‌تونم هنرپیشه باشم و من به یه زن میانسال غمگین تبدیل می‌شم که همیشه حسرت اینو می‌خوره که یه زمانی مشهور بوده.

August 22, 2011

Million Dollar Baby

ادی: مردم هر روز می‌میرن فرانکی، در حالی که زمین رو تی می‌کشن یا ظرف می‌شورن. می‌دونی آخرین فکرشون چیه؟ اینکه به هیچی نمی‌رسم. به خاطر تو مگی به یه جایی رسید. اگر اون امروز بمیره می‌دونی آخرین فکرش چیه؟ "فکر کنم کار درستی رو انجام دادم. می‌دونم که می‌تونم آسوده تو خاک برم"

August 19, 2011

The DaVinci Code


رابرت: وقتی بچه بودم، وقتی توی اون چاه گیر افتادم، فکر کردم که دارم می‌میرم.کاری که کردم.. دعا کردم. برای مسیح دعا کردم که منو زنده نگه داره. بعضی مواقع فکر می‌کنم که اگر اون پایین تنها نبودم، چرا باید انسان یا خدایی وجود داشته باشه؟

The DaVinci Code


سوفی: تو یه قاتلی.
تیبینگ: نه. وقتی تاریخ نوشته بشه، قاتل ها قهرمان هستن!‏

The DaVinci Code

تیبینگ: چند تا رسوایی رو کلیسای کاتولیک تونسته تو زمان خودش توجیه کنه؟ و چه اتفاقی می افتاد؟ چند تا مدرک علمی متقاعد کننده می‌آورد که نشون بده نسخه ی کلیسا از مسیحیت نادرسته؟ اگر دنیا متوجه بشه چی؟ که بزرگ‌ترین داستانی که گفته شده در حقیقت یک دروغه!‏
رابرت: واتیکان با بحران بی سابقه ی از دست دادن ایمان روبرو می‌شه!
IMDb

The DaVinci Code


سوفی: خدا کیه؟ انسان کیه؟ چند نفر به خاطر این سؤال کشته شدن؟
تیبینگ: از زمانی که یک خدای حقیقی وجود داشته، به اسمش آدم‌کشی می‌شده.‏

The DaVinci Code

تیبینگ: کنستانتین یک گردهمایی معروف جهانی راه انداخت به عنوان "شورای نایسیا"؛ و در این شورا خیلی از فرقه های مسیحیت مجادله و رأی‌گیری کردند. همه چیز از قبول کردن یا رد کردن هر انجیل خاص، تا تاریخ برگزاری عید پاک و تا تاریخ مراسم عشای ربانی و البته ابدی بودن مسیح! خب تا اون لحظه از تاریخ، مسیح برای بسیاری از پیروانش به عنوان پیامبری قدرت‌مند بود اما با اینکه قوی بود ولی یک انسان بود. یک انسان فانی.‏
رابرت: بعضی از مسیحیان دریافتند که عیسا فناپذیره و بعضی مسیحیان معتقد بودن که او جاودانه.‏
سوفی: نه پسر خدا؟
تیبینگ: حتا نوه ی برادر زاده ش هم نبود!‏
سوفی: یعنی داری می‌گی جاودانه‌گی عیسا از آراء حاصل شد؟!‏
تیبینگ: خب یادت باشه که اون روزا خدا همه جا بود! بعثت مسیح، مردی که دارای جادوی الهی بود و قدرت‌ش در معجزات زمینی به علاوه ی رستاخیز خودش. کنستانتین اون رو پیش خدا برگردوند؛ و در این جهان انسانی به طور اساسی خدایان دوردست رو از بازی خارج کرد!

The DaVinci Code


رابرت: تو به خدا ایمان نداری؟
سوفی: نه. من به جادوی آسمانی اعتقاد ندارم. فقط مردم هستن که بعضی مواقع می‌تونن مهربون باشن.‏
رابرت: و این کافیه؟
سوفی: خب فکر کنم این همه ی چیزیه که ما داریم!‏

August 09, 2011

Rango

مردم: کلانتر واسه جیک ِ مار زنگی چه فکری کردی؟
رانگو: چی؟ کو؟ کجا؟
مردم: به هر حال یکی دو باری باهاش درمی‌افتی.‏
رانگو: اوه آره جیک. منظورتون برادرمه.‏
مردم: برادرت؟! اما اون یه ماره و تو یه مارمولک!‏
رانگو: خب.. ننه م تو اجتماع آدم فعالی بود!
IMDb‏

Rango

شهردار: می‌دونی مردم چه جوری اینجا دوام میارن؟ اونا باور دارن. باور دارن که اوضاع بهتر می‌شه. اونا با همه ی احتمالات و شواهد، باور دارن که فردا بهتر از امروز می‌شه. مردم باید به یه چیزی باور داشته باشن.

August 03, 2011

The SHINING

لوید: زن ها.. با اونا نمی‌شه زنده‌گی کرد و بدون اونا هم نمی‌شه زنده‌گی کرد!
IMDb‏

August 01, 2011

Fight Club

تایلر: تو باید احتمال اینو بدی که خدا دوستت نداشته باشه؛ هرگز نمی خوادت؛ ازت متنفره. ما فرزندای ناخواسته ی خدا هستیم؟ خب باشیم! وقتی همه چیو از دست بدیم، اون وقته که آزادیم تا هرکاری بکنیم.

Fight Club

مارلا: واسه چی این کارو می کنی؟
راوی: نمی دونم. وقتی مردم فکر می کنن تو داری می میری، دیگه واقعن به حرفت گوش می دن.‏
مارلا: دیگه اینطور نیست که منتظر بشن تا نوبت حرف زدن خودشون برسه.
IMDb‏

July 25, 2011

Cinema Paradiso

سالواتوره(توتو) : سال ها خوابت رو دیدم؛ و در هر زنی که می دیدم دنبال تو می گشتم..‏
IMDb

Cinema Paradiso

توتو: داستان سرباز و پرنسس رو یادته؟ حالا می دونم سرباز چرا بعد از 99شب ول کرد و رفت. شب بعدش پرنسس مال اون می شد ولی احتمالش هم بود که پرنسس به قولش عمل نکنه. خیلی وحشتناک می شد و این حتمن سرباز رو می کشت. اینطوری حداقل اون برای 99شب با توهم اینکه پرنسس منتظرشه صبر کرده.
IMDb‏

Cinema Paradiso

آلفردو: بذار برات یه داستان تعریف کنم. روزی روزگاری پادشاه یه مهمونی داد برای زیباترین پرنسس امپراطوری. یه سربازی که نگهبان بود، دختر پادشاه رو دید که داشت رد می شد. خوشگل ترین دختری بود که دیده بود و درجا عاشق اون شد؛ ولی یه سرباز ساده در مقابل دختر پادشاه کیه؟ بالأخره موفق شد که باهاش ملاقات کنه و بهش گفت که بدون اون نمی تونه زنده گی کنه. پرنسس خیلی تحت تأثیر حرفش قرار گرفت و به سرباز گفت: اگر بتونی 100روز و 100شب زیر بالکن من صبر کنی، در نهایت من مال تو می شم. سرباز رفت و یک روز صبر کرد. دو روز، ده روز، بیست روز، و هرشب پرنسس پایین رو که نگاه می کرد می دید که سرباز از جاش تکون نخورده. تو باد و برف و بارون همش اونجا بود. پرنده می رید رو سرش، زنبور نیشش می زد. ولی اون تسلیم نشد. در آخر بعد از 90شب او کاملن خشک و سفید شده بود. جوی اشک از چشمانش جاری شد ولی نمی تونست نگه ش داره. حتا قدرت نداشت که بخوابه. در تمام مدت پرنسس نگاهش می کرد. بالأخره شب99ام بود که سرباز بلند شد، صندلیش رو برداشت و رفت.‏
 و نپرس معنی ش چی می شه که منم نمی دونم! اگر متوجه شدی به منم بگو!‏
IMDb

Cinema Paradiso

آلفردو: دارم برای خودت اینو می گم. تابستونا اینجا خفه می شی و زمستونا یخ می زنی. این دود همیشه می ره تو حلقت.
توتو: از هیچ چیزش خوشت نمیاد؟
آلفردو: بعضی مواقع می شنوی که سینما پر ِ آدم شده که دارن می خندن و خوشحالن؛ و تو خوشحال می شی. وقتی صداشون رو می شنوی احساس خوبی داری. انگار تویی که داری اونا رو می خندونی. کسی که مشکلات شونو از یاد برده. اونجاشو دوس دارم.

Cinema Paradiso

توتو: نمی گم که بهتره بیام تو اتاق آپارات اما می شه حداقل دوست باشیم؟
آلفردو: من دوستام رو به قیافه انتخاب می کنم و دشمنام رو به باهوشی. تو خیلی موذی تر از اونی که دوست من باشی!‏
IMDb

Cinema Paradiso

آلفردو: خسته شدی پدر؟
کشیش: موقع رفتن سرازیریه و خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن که سربالاییه، خدا فقط نگاه می کنه!‏
IMDb

July 23, 2011

casablanca

السا: من سعی کردم کنار برم، فکر کردم دیگه هرگز نمی بینمت. فکر می کردم از زنده گیم بیرون می ری. روزی که تو از پاریس رفتی، اگه می دونستی من چی کشیدم.. اگه می دونستی من چه قدر دوستت داشتم.. چه قدر هنوز هم دوستت دارم..
IMDb‏

casablanca

ریک: تا حالا فکرشو کردی که این کارا اصلن ارزششو داره؟ منظورم این چیزاییه که به خاطرش می جنگی.‏
ویکتور لاسلو: مجبوریم. مثل اینه که سؤال کنی چرا نفس می کشیم؟ اگر نفس نکشیم می میریم؛ اگه با دشمنامون نجنگیم دنیا می میره.
IMDb‏

July 18, 2011

Eyes Wide Shut

آلیس: بگو ببینم اون دوتا دختری که توی مهمونی دیشب بودن، همین طوری اتفاقی داشتی باهاشون لاس می زدی؟
بیل: من با هیچ کس لاس نمی زدم.‏ اونا فقط دوتا مانکن بودن.بگذریم.. اون یارو کی بود که باهاش می رقصیدی؟
آلیس: دوست زایگلر.‏
بیل: چی می خواست؟
آلیس: چی می خواست؟ سکس!
بیل: خب به نظرم قابل درکه.‏ چون تو خیلی خیلی زیبا هستی!‏
آلیس: چون خیلی خوشگلم دیگه هر مردی می خواد با من حرف بزنه فقط می خواد با من سکس کنه؟ منظورت همینه؟!‏
بیل: خب.. فکر نمی کنم خیلی واضح باشه ولی فکر می کنم ما هردو مون می دونیم مردا چه جوری هستن!‏
آلیس: پس طبق همین دلیل نتیجه می گیریم که تو می خواستی با اون دوتا مانکن سکس کنی!‏
بیل: این مورد استثناس.‏
آلیس: چی تو رو مستثنا می کنه؟
بیل: چیزی که منو مستثنا می کنه اینه که من عاشق تو شدم و برای اینکه ما ازدواج کردیم و برای اینکه من هرگز بهت دروغ نمی گم یا اذیتت نمی کنم.‏
آلیس: می فهمی که چی داری می گی؟ تنها دلیلی که با اونا سکس نکردی این بود که به من اهمیت می دادی نه برای اینکه واقعن نمی خواستی!

Eyes Wide Shut

ساندور: می دونی زن ها چرا عادت کردن ازدواج کنن؟
آلیس: چرا خودت بهم نمی گی؟
ساندور: این تنها راهیه که می تونن باکره گی رو از دست بدن و آزادنه هر کاری با هر مردی که دوست دارن بکنن! کسی رو که واقعن دوست دارن.
IMDb

June 27, 2011

Dead Poets Society

جان کیتینگ: من بالای میز ایستادم تا به خودم یادآوری کنم که باید به چیزها با دید متفاوتی بنگرم. از این بالا دنیا متفاوته. حرف منو باور نمی کنید؟ بیاید از این بالا خودتون یه نگاه بندازید. فقط زمانی می تونید چیزی رو واقعن بشناسید که بتونید با دیدگاه متفاوتی بهش نگاه کنید؛ حتا اگر نادرست یا احمقانه به نظر بیاد. حالا وقتی که مطلبی رو می خونید فقط فکر نویسنده رو مد نظر قرار ندید. ببینید نظر خودتون درباره ی اون چیه. باید تلاش کنید تا صدای خودتون رو پیدا کنید چون هرچه قدر دیر تر شروع کنید امکان دستیابی به این هدف رو کمتر می کنید.

Dead Poets Society

جان کیتینگ: زبان به یک دلیل اختراع شده. اون چیه؟
نیل: برای برقراری ارتباط.‏
جان کیتینگ: نه! برای اظهار عشق به زن ها!
IMDb‏‏

Dead Poets Society

جان کیتینگ: ما شعر نمی خونیم یا شعر نمی گیم چون شعر زیباست؛ ما شعر می گیم و شعر می خونیم چون عضوی از نوع بشر هستیم و نوع بشر سرشار از شور و اشتیاقه. پزشکی،حقوق،تجارت و یا مهندسی برای بقای زنده گی لازم اند اما شعر، زیبایی،افسانه،عشق، این ها چیزهایی هستند که ما به خاطر شون زنده می مونیم.
IMDb