بکا : فکر می کنی اونا حقیقت دارن ؟
جیسون : دنیا های موازی ؟ فکر می کنم که یه علم اولیه ست . اگر فضا نامحدود باشه ، هر چیزی ممکنه
بکا : پس جایی اون بیرون من چی کار می کنم ؟ دارم پنکیک می پزم ؟ یا توی یه پارک آبی هستم ؟
جیسون : حتمن ! هر جفتش ، هر جایی ممکنه . می دونی .. من فکر می کنم بر اساس قانون احتمالات ، هزاران نفر مثل من و هزاران نفر مثل شما اون بیرون هستن
بکا : آره .. و این فقط نمونه ی غمگینی از ماست . ولی نمونه های دیگه ای هم هست که برای اونا همه چیز رو به راهه
جیسون : بسته گی داره که به علم معتقد باشی
بکا : از این فکر خوشم میاد . فکر خوبیه . یه جایی اون بیرون من اوقات خوبی دارم