فرانک: تو فقط به من بگو وقتی بیرون داری کار میکنی من باید توی خونه چی کار کنم؟
اپریل: چرا متوجه نیستی؟ این کل ایدهمونه. تو کاری رو انجام میدی که هفت سال پیش میخواستی انجام بدی. الآن وقتشو داری. برای اولین بار توی عمرت فرصت داری تا اون کاری رو که واقعن دوس داری پیدا کنی؛ و وقتی پیداش کردی هم فرصتشو داری و هم آزادی که شروعش کنی.
فرانک: عزیزم این واقعبینانه نیستش.
اپریل: نه فرانک، این چیزیه که غیرواقعیه. این غیرواقعیه که یه مرد با یه کلهی پر از ایده تو مدت این همه سال کاری رو انجام بده که دوستش نداره، برگرده به خونهای که دوستش نداره و با زنی که اونم این چیزا رو دوست نداره. میخوای قسمت بدترشو بدونی؟ همهی چیزی که ما داریم بر اساس اینه که ما "خاص" هستیم و از همه بهتریم. اما اینطور نیست! ما هم مثل بقیه هستیم! یه نگاهی به خودمون بنداز. واسه خودمون یه توهم مضحک درست کردیم. اینکه از زندهگی کناره گیری کنیم، یه جا ساکن بشینیم و بچهدار بشیم!
No comments:
Post a Comment